زندانی

"طراحی با خودکار آبی اهورا پویان"

 

مصرع اول ترانه‌ی من
بوی نان برشته را می‌داد
خبر از قرض دادن نان ها
بین دیو و فرشته را می‌داد
نان ما رنگ خون گرفته به خود

مصرع دوم: آی قاضی شهر
دزدها زیر چتر قانونند
مصرع بعد: جیرجیرک ها
صاحب منبر و تریبونند
قار قار کلاغ می شنوم

مصرع چار: آی زندان بان
باز کن لای درز پنجَره را
تا مگر بشنوند مردم شهر
بغض سرد میان حنجره را
– از اوین رفته تا رباط کریم*

مصرع پنج: گوشه‌ی سلول
من و موش و سکوت و یک خودکار
مصرع شش: قدم زدن در آن
یک نه، صد نه، هزار و صدها بار
مادرم دست های گرمت کو

نه . . . بیا تا دقیق بشماریم
وه چه با لذت است این بازی
یک هزار است و سیصد و پنجاه
هفت را ازقلم نیندازی
– وای خودکار قرمزم گم شد**
.
مصرع هفت بود بالایی
سه کبوتر به روی دیوار است
در پس سیم خاردار سیاه
مصرع هشت قافیه می‌بست
فاعلاتن مفاعلن فعلن

آه از حبس بی ملاقاتی
شنبه یکشنبه فرقشان در چیست؟
مصرع ده سوار مصرع نه
حلقه دار، جمعه گردن کیست؟
جمعه های سیاه بی باران

این ترانه چقدر طولانی است !
بیت ماقبل آخرم این است
وه که پابند من چه کوتاه است !
دست بندم چقدر سنگین است !
سوسک های سیاه جاسوسند

بیت آخر: سلام آزادی
وای مردم چقدر کر شده‌اند
از چنار حیاط فهمیدم
بچه هایم بزرگتر شده‌اند
بچه ها تاب تاب عباسی
. . محمدرضاعالی پیام -هالو . اردی بهشت 94 زندان رجایی شهر
.
.
.
.
*-
http://wp.me/pZip8-9

**-
http://wp.me/sZip8-rb

دوستان عزیز هالو مآب:

از وقتی وارد زندان شدم، نه که فکر کنید فکر شما نبودم یا چشمه شعرم خشکیده! به ملاحظاتی سکوت کردم. ولی فایده ای ندارد. فعلن این چند بیت را به عنوان دست گرمی داشته باشید تا بعد:

پس از دو سال کشاکش میان آمریکا

و سایر دُوَل پنج ویک، سَرِ ایران

به خاطر دو سه سانترفیوژ ناقابل

که گشته باعث تحریم آب و چایی و نان

گرفت زیر دو خم را ظریف خنده به لب

میان گود ببین ضربه فنی آنان

توافقی که شد امضا و گفت هالوی دهر

شدیم راحت و تبریک دارد این پیمان

علی الخصوص به خلق عراق و سوریه

یمن، نوار غزه، بورکینافاسو، لبنان
.
.
.
محمدرضا عالی پیام – هالو